ما در حادثه کربلا به جریان عجیبی برخورد میکنیم و آن اینکه می بینیم در
این حادثه ، مرد نقش دارد ، زن نقش دارد ، پیر و جوان و کودک ، نقش
دارند .
سفید و سیاه نقش دارند ، عرب و غیر عرب نقش دارند ، طبقات و
جنبه های مختلف نقش دارند . گویی اساسا در قضا و قدر الهی مقدر شده است
که در این حادثه ، نقشهای مختلف از طرف طبقات مختلف ایفا بشود ، یعنی
اسلام نشان داده بشود .
اینکه عرض میکنم زن نقش دارد ، منحصر به زینب سلام الله علیها نیست . در این زمینه داستانها داریم . ما در کربلا یک زن
شهید داریم . و آن ، زن جناب عبدالله بن عمیر کلبی است .
دو زن دیگر داریم که رسما وارد میدان جنگ شدهاند ولی اباعبدالله مانع شد و به آنها
امر فرمود که برگردید و آنها برگشتند . مادرهایی ، ناظر شهادت
فرزندانشان بوده و این را ، در راه خدا به حساب آورده اند .
برای نشان دادن جنبه های توحیدی و عرفانی ، جنبه هایی
پاک باختگی در راه خدا و اینکه ما سوای خدا را هیچ انگاشتن شاید همان دو
جمله اباعبدالله در اولین خطبه هایی که انشاء فرمود ، یعنی خطبه ای که در
مکه ایراد کرد ، کافی باشد . سخنش این بود :
« رضی الله و الله رضانا اهل البیت » ما اهل بیت از خودمان پسند نداریم ، ما آنچه را
می پسندیم که خدا برای ما پسندیده باشد . هر راهی را که خدا برای ما معین کرده است ، ما همان راه را می پسندیم .
امام باقر علیه السلام به عیادت جابر میرود ، احوال او را میپرسد . امام باقر ،
جوان است و جابر از اصحاب پیغمبر و پیر مرد است . جابر عرض میکند :
یابن رسول الله ! در حالی هستم که فقر را بر غنا ، بیماری را بر سلامت ،
و مردان را بر زنده ماندن ترجیح میدهم .
امام علیه السلام فرمود : ما اهل بیت این طور نیستیم ، ما از خودمان پسندی نداریم ، ما هر طوری که خدا
مصلحت بداند ، همان بر ایمان خوب است .
در آخرین جمله های اباعبدالله باز می بینیم انعکاس همین مفاهیم هست .
به تعبیر مرحوم آیتی ( استنتاج خیلی لطیفی است ) ، این جنگ ، با یک
تیر آغاز شد و با یک تیر پایان پذیرفت . در روز عاشورا ، اولین تیر را
عمر سعد پرتاب کرد ، و بعد گفت به امیر خبر بدهید که اولین تیرانداز که
به طرف حسین تیر پرتاب کرد ، من بودم . بعد از آن بود که جنگ شروع شد
( امام حسین اصحابش را از اینکه آغازگر جنگ باشند ، نهی فرموده بود ) .
با یک تیر هم جنگ ، خاتمه پیدا کرد . اباعبدالله سوار اسب بودند و
خیلی خسته و جراحات زیاد برداشته و تقریبا توانائیهایشان رو به پایان
بود . تیری میآید و بر سینه حضرت می نشیند و اباعبدالله از روی اسب به
روی زمین میافتد و در همان حال میفرماید :
« رضا بقضائک و تسلیما لامرک ، لا معبود سواک ،
یا غیاث المستغیثین »
منبع: کتاب حماسه حسینی
برچسبها: گلچینِ مطهر