سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسیج دُرّة الصّدف
 
«زنِ بسیجى ، عاشقِ استقلال ملى، غرور ملى و با افتخارات ملى در تأمین منافع ملى ست

ما در حادثه کربلا به جریان عجیبی برخورد می‏کنیم و آن اینکه می‏ بینیم در
این حادثه ، مرد نقش دارد ، زن نقش دارد ، پیر و جوان و کودک ، نقش‏
دارند .

سفید و سیاه نقش دارند ، عرب و غیر عرب نقش دارند ، طبقات و
  جنبه های مختلف نقش دارند . گویی اساسا در قضا و قدر الهی مقدر شده است‏
که در این حادثه ، نقشهای مختلف از طرف طبقات مختلف ایفا بشود ، یعنی‏
اسلام نشان داده بشود .

اینکه عرض می‏کنم زن نقش دارد ، منحصر به زینب‏ سلام الله علیها نیست . در این زمینه داستانها داریم . ما در کربلا یک زن‏
شهید داریم . و آن ، زن جناب عبدالله بن عمیر کلبی است .

دو زن دیگر داریم که رسما وارد میدان جنگ شده‏اند ولی اباعبدالله مانع شد و به آنها
امر فرمود که برگردید و آنها برگشتند . مادرهایی ، ناظر شهادت
فرزندانشان بوده و این را ، در راه خدا به حساب آورده ‏اند .
 

برای نشان دادن جنبه‏ های توحیدی و عرفانی ، جنبه‏ هایی‏
پاک باختگی در راه خدا و اینکه ما سوای خدا را هیچ انگاشتن شاید همان دو
جمله اباعبدالله در اولین خطبه هایی که انشاء فرمود ، یعنی خطبه‏ ای که در
مکه ایراد کرد ، کافی باشد . سخنش این بود :

« رضی الله و الله رضانا اهل البیت » ما اهل بیت از خودمان پسند نداریم ، ما آنچه را
می‏ پسندیم که خدا برای ما پسندیده باشد . هر راهی را که خدا برای ما معین کرده است ، ما همان راه را می‏ پسندیم .

امام باقر علیه السلام به عیادت جابر می‏رود ، احوال او را می‏پرسد . امام باقر ،
جوان است و جابر از اصحاب پیغمبر و پیر مرد است . جابر عرض می‏کند :
یابن رسول الله ! در حالی هستم که فقر را بر غنا ، بیماری را بر سلامت ،
و مردان را بر زنده ماندن ترجیح می‏دهم .

امام علیه السلام فرمود : ما اهل‏ بیت این طور نیستیم ، ما از خودمان پسندی نداریم ، ما هر طوری که خدا
مصلحت بداند ، همان بر ایمان خوب است .

در آخرین جمله‏ های اباعبدالله باز می‏ بینیم انعکاس همین مفاهیم هست .

به تعبیر مرحوم آیتی ( استنتاج خیلی لطیفی است ) ، این جنگ ، با یک‏
تیر آغاز شد و با یک تیر پایان پذیرفت . در روز عاشورا ، اولین تیر را
عمر سعد پرتاب کرد ، و بعد گفت به امیر خبر بدهید که اولین تیرانداز که‏
به طرف حسین تیر پرتاب کرد ، من بودم . بعد از آن بود که جنگ شروع شد

( امام حسین اصحابش را از اینکه آغازگر جنگ باشند ، نهی فرموده بود ) .

با یک تیر هم جنگ ، خاتمه پیدا کرد . اباعبدالله سوار اسب بودند و
خیلی خسته و جراحات زیاد برداشته و تقریبا توانائیهایشان رو به پایان‏
بود . تیری می‏آید و بر سینه حضرت می‏ نشیند و اباعبدالله از روی اسب به‏
روی زمین می‏افتد و در همان حال می‏فرماید :

« رضا بقضائک و تسلیما لامرک ، لا معبود سواک ،

یا غیاث المستغیثین »

 

منبع: کتاب حماسه حسینی




برچسب‌ها: گلچینِ مطهر
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/8/30 توسط زینب بانو
طراح قالب : { معبرسایبری فندرسک}