سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسیج دُرّة الصّدف
 
«زنِ بسیجى ، عاشقِ استقلال ملى، غرور ملى و با افتخارات ملى در تأمین منافع ملى ست

دیدار جمعی از آزادگان

مسئله قدس برای ما، مسئله تاکتیکی نیست بلکه از اعتقادات عمیق اسلامی سرچشمه می گیرد و ما نجات این کشور اسلامی از سلطه و چنگال غاصبان صهیونیست و حامیان بین المللی آنها را یک وظیفه دینی می دانیم و دیگر ملتها و دولتهای اسلامی نیز باید با همین چشم به موضوع فلسطین نگاه کنند...

دیدار جمعی از آزادگان

همچنانکه ستاره صبح امید یک بار در پیروزی انقلاب اسلامی، یکبار در حماسه دفاع مقدس و یک بار در بازگشت آزادگان درخشید به یاری حق، شفق امید در مسئله فلسطین نیز خواهد درخشید و این سرزمین اسلامی قطعاً به ملت فلسطین باز خواهد گشت و زائده دروغین و جعلی صهیونیستی از صحنه جغرافیا محو خواهد شد....

آیا مطرح کردن نام جمهوری اسلامی که مسئله فلسطین را بازسازی و احیا کرده است به عنوان خطر دنیای اسلام و سکوت در برابر فجایع صهیونیستها خیانت نیست....

بیا یابن الحسن !

بیا تا خزانم بهاری شود ( اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج )

http://www.afghanirca.com/da/fa/gallery/gallery19/28701_541.jpg

http://www.afghanirca.com/da/fa/gallery/gallery19/28703_598.jpghttp://www.afghanirca.com/da/fa/gallery/gallery19/28702_272.jpg

ای مولای ما !

ای صاحبِ دلها ! بیا

یابنَ الحسن ! عَجِّل علی ظُهورِک



نوشته شده در تاریخ جمعه 91/5/27 توسط زینب بانو

کدام درد آورتر است ؟ بلای زلزله یا جنایتِ صهیونیست ؟

1.jpg

زلزله

 


سوزِ دل هر دو را می شنوم امّا !!............................

خدایا در مقابل بلای زلزله همه سر تعظیم و تسلیم فرود می آوریم که حکمتِ تو را جز با صبر و شکیبایی نمیتوان سنجید و درک کرد ...

http://www.shafaf.ir/

زلزله آذربایجان


امّا بار الها !

به جهان اسلام نیروی عظیم مقاومت و شجاعت , عنایت فرما تا در مقابل غده ی سرطانیِ  صهیونیسم بایستیم و این بلای خانمانسوزِ  را از ریشه بخشکانیم

 

 

 

 

 

 

 



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/5/26 توسط زینب بانو

گزیده ی بیانات

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20684/A/13910516_0220684.jpg http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20684/A/13910516_0420684.jpg

بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

خیلى خوش آمدید برادران، خواهران، جوانان عزیز. بسیار جلسه‌ى خوبى بود . من همین طور که نگاه کردم، تقریباً حدود ده نفر بلند شدند. خب، اولاً من مدیر جلسه نیستم؛ من یکى از شرکت کنندگان جلسه‌ام؛ مدیریت جلسه آنجاست؛ بنابراین از من نباید وقت بخواهید. ثانیاً اگر بنا باشد من وقت بدهم، به هر ده نفرِ آن حضرات وقت میدادم. یعنى من اصرار ندارم صحبت کنم؛ اصرار دارم این جلسه برگزار شود.مطالبى که گفته شد، مطالب بسیار خوبى بود. برخى از بیانات دوستان دانشجو متداخل بود؛ یعنى چند نفر بر روى نکته‌ى خاصى تکیه کردند، که نشان‌دهنده‌ى فراگیر بودن آن نظر یا آن مطالبه است؛ بعضى هم مطالب اختصاصى دوستان بود، که خیلى خوب بود.

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20684/A/13910516_0620684.jpg

من تأیید میکنم لزوم شرح صدر سیاسى را. هیچ منافاتى وجود ندارد بین پایبندى دقیق و عمیق به اصول و رعایت جهتگیرى دقیق، در عین حال داشتن شرح صدر و برخورد غیر پرخاشگرانه‌ى با کسانى که با فکر انسان همراه نیستند؛ بالخصوص در زمینه‌هاى سیاسى.

مسئله‌ى حضور مسئولان در دانشگاه است. این اشکال کاملاً وارد است. من عقیده‌ام این است که مسئولین باید در دانشگاه‌ها شرکت کنند؛ رؤساى سه قوه، مسئولین میانى، رئیس صدا و سیما، مسئولین سپاه و نیروهاى مسلح؛ اینها بروند با دانشجوها جلسه بگذارند و حرفهاى گفتنىِ دانشجوها را بشنوند. و من به شما عرض بکنم؛ آنها هم براى دانشجوها حرفهاى گفتنى زیادى دارند. هیچ چیزى جاى این گفتگوى رو در رو و چهره به چهره را نمیگیرد؛

در توضیحات مسئولین، این سؤالها پاسخ داده خواهد شد؛ ابهامها و گره‌ها باز خواهد شد. من آن وقتى که توانائى جسمى بیشترى داشتم، زیادتر در دانشگاه‌ها شرکت میکردم؛ الان هم واقعاً اگر بتوانم و مجال و وقت باشد، دوست دارم در فاصله‌هاى نزدیک به نزدیک در دانشگاه شرکت کنم؛ منتها دیگر حالا «لا یکلّف اللّه نفسا الّا وسعها»؛

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20684/A/13910516_0820684.jpg

از جمله مطالبى که گفته شد، مسئله‌ى سایتها و وبلاگها و برخوردى است که در محیط دانشجوئى با اینها میشود.من هم عقیده‌ام همین است که در قبال اظهارنظرِ احیاناً قدرى تند یک جوان دانشجو خیلى نباید حساسیت وجود داشته باشد. فرق است بین آن کسى که با نظام مخالف است، با نظام معارض است، قصد دشمنى دارد، قصد عناد دارد، با آن کسى که نه، از روى احساسات یک مطلبى را بیان میکند؛ ولو ممکن است آن مطلب درست نباشد، یا آن نحوه‌ى بیان کردن را هم من نپسندم - که حالا اگر ان‌شاءاللّه وقت شد، مطالبى در این زمینه‌ها عرض خواهم کرد - ولى برخورد با این جوانها، به نظر ما هم همین است؛ نباید خیلى برخورد خشن و تند و آنجورى باشد.

اقتصاد مقاومتى یعنى آن اقتصادى که به یک ملت امکان میدهد و اجازه میدهد که حتّى در شرائط فشار هم رشد و شکوفائى خودشان را داشته باشند. این یک فکر است، یک مطالبه‌ى عمومى است. شما دانشجو هستید، استاد هستید، اقتصاددان هستید؛ بسیار خوب، با زبان دانشگاهى، همین ایده‌ى اقتصاد مقاومتى را تبیین کنید؛ حدودش را مشخص کنید؛ یعنى آن اقتصادى که در شرائط فشار، در شرائط تحریم، در شرائط دشمنى‌ها و خصومتهاى شدید میتواند تضمین کننده‌ى رشد و شکوفائى یک کشور باشد.

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20684/A/13910516_0920684.jpg

انتقاد کردن میتواند به شکلى انجام بگیرد که به‌هیچ‌وجه مقصود دشمن را برآورده نکند و به تعبیرى که ما عرض کردیم، پازل دشمن را تکمیل نکند.

یکى از چیزهائى که ما از دانشجوها توقع داشتیم و این به طور طبیعى در دانشگاه و در محیط جوان وجود دارد و بنده هم اصرار داشتم که این حالت در دانشگاه زنده بماند، مسئله‌ى آرمان‌گرائى است.مسئله‌ى واقع‌گرائى در جاى خودش محفوظ است، من هم بعد یک اشاره‌اى خواهم کرد؛ لیکن آرمان‌گرائى، هم در سیاست، هم در همه‌ى صحنه‌هاى دیگر - مثل آرمان‌گرائى در علم - باید مورد توجه باشد.

در زمینه‌ى معنویت و اخلاق هم باید آرمان‌گرا بود. محیط دانشگاه به دلیل اینکه محیط جوان است، باید محیط پاکیزه‌اى باشد. دانشگاه مرکز معنویت است؛ چون علم یک امر معنوى است. علم - هر علمى باشد - یک ارزش معنوى است، یک ارزش روحى است. محیط دانشگاه، محیط جوانى است؛ محیط مؤمنى است. در کشور، متدین‌ترینهامان در میان جوانهامان هستند؛ فداکارترینهامان در میان جوانهامان بودند و هستند؛ بنابراین چه دلیلى دارد که محیط جوانِ اهل علمِ دانشگاه، یک محیط غیردینى باشد؟ نخیر، محیط دینى است. من توقعم این است که کسى که وارد دانشگاه میشود، اگر قبل از آنکه وارد دانشگاه بشود، تقیدات دینى‌اش ضعیف بوده، با ورود به دانشگاه، تقیدات دینى‌اش تقویت شود.

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20684/A/13910516_2220684.jpg

البته من این تشکر را از تشکلهاى دانشجوئى بکنم. من پارسال یا پیرارسال بود که در همین جلسه به دانشجوها خطاب کردم، گفتم چرا در مسائل اجتماعى موضع نمیگیرید و وارد نمیشوید؟ من خوشبختانه مى‌بینم در این دو سه سال اخیر موضعگیرى در مسائل گوناگون، در محیطهاى دانشجوئى و جوانهاى دانشجو، خیلى بارز است؛ خب، این خوب است؛ این را من تقدیر میکنم و تشکر میکنم؛

منتها یک وقت مثلاً فرض کنید قضیه‌ى غزه پیش مى‌آید، یک مشت جوان دانشجو میگویند این فلان فلان شده‌ها، این صهیونیستهاى خبیث سر بچه‌هاى غزه دارند بمب میریزند، فلان میکنند؛ برویم پدرشان را دربیاوریم؛ راه مى‌افتند، میروند فرودگاه! خب، این احساسات، احساسات مقدس و پاکى است. امثال من که یک کنار نشستیم و داریم نگاه میکنیم، آدم میخواهد جانش را فداى یک چنین احساساتى بکند؛ این واقعاً ارزش دارد. اینکه امام فرمودند من دست و بازوى بسیجى‌ها را میبوسم، جایش همین جاست. آدم وقتى مى‌بیند که یک جوانى اینجا توى خانه، در گرماى تابستان کولر و یخچال دارد، در سرماى زمستان وسیله‌ى گرمائى دارد، دانشگاه میرود، درس میخواهد، موفقیت دارد، بعد یکهو مسئله‌ى غزه میخواهد او را به حالت انفجار برساند، میگوید میخواهم بروم آنجا؛ خب، این احساس، احساس باارزشى است؛ اما رفتن، غلط است. احساس، خوب است؛ اما این احساس نباید موجب شود که ما حالا راه بیفتیم برویم غزه. رفتن به غزه، آن وقت نه ممکن بود، نه جایز بود؛ اگر ممکن هم بود، جایز نبود.

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20684/A/13910516_0320684.jpg

من حالا یک جمله راجع به مسئله‌ى جنگ نرم بگویم. من اینجا مقدارى مطلب یادداشت کردم، منتها مى‌بینم نزدیک اذان است؛ نمیخواهم وقت بگذرد. ما عرض کردیم افسران جوانِ جنگ نرم. اعتقاد من این است - این هیچ تعارف نیست - که در این میدان، شماها افسرید؛ سرباز صفر نیستید. شما جوانید، میدان مبارزه‌ى شما هم میدان جنگ نرم است.

اولاً معرفتهاتان را بالا ببرید. عزیزان من! سقف معرفت خودتان را، سایتهاى سیاسى و اوراق روزنامه‌ها و پرسه زدن در سایتهاى گوناگون قرار ندهید؛ سقف معرفت شما اینها نیست.

در این بخش کار کنید. سطح معرفت را بالا ببرید. با قرآن، با نوشتجات مرحوم شهید مطهرى، با نوشتجات فضلاى بزرگى که خوشبختانه امروز در حوزه‌هاى علمیه حضور دارند، آشنا شوید.به نظر من آن کارى که مهم است انجام بگیرد، مطالعات اسلامى است.

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20684/A/13910516_0720684.jpg

یکى از دوستان گفتند که چهار پنج ماه گذشته، اما شوراى عالى سایبرى کارى انجام نداده. من عرض میکنم این قضیه، قضیه‌ى چهار پنج ماهه نیست؛ این قضیه، قضیه‌ى چند ساله است. این کارى که ما شروع کردیم، توقع خود بنده این است که بعد از چهار پنج سال ان‌شاءاللّه نتائجش را ببینیم. اینکه شما حالا توقع داشته باشید که بعد از پنج شش ماه آدم ببیند که مسائل سایبرى کشور اصلاح شده و شبکه‌ى اینترنت ملى به وجود آمده و فلان؛ نه، به این زودى‌ها اینها جواب‌بده نیست؛ بالاخره از همین امکانات موجود باید استفاده کرد.

عزیزان من! اساسى‌ترین قضیه هم امید است. من به شما عرض بکنم؛ از جمله‌ى سخت‌ترین کارهائى که علیه من و شما دارد انجام میگیرد، این است که امید را در ماها بمیرانند. سعى کنید امید را زنده نگه دارید. هرچه میتوانید، شعله‌ى امید را در دل خودتان و در دل مخاطبانتان زنده نگه دارید. با امید است که میشود پیش رفت. امید هم امید بیجا نیست؛ امیدى است که واقعیتها کاملاً ما را به درستى آن نوید میدهد.


پروردگارا! به محمد و آل محمد، هدایت خودت، تفضلات خودت، لطف خودت، کمک خودت را بر این جمع، بر همه‌ى دانشجویان، بر همه‌ى ملت ایران فراوان ببار. پروردگارا! آنچه گفتیم، آنچه شنیدیم، براى خودت و در راه خودت قرار بده؛ به آنها برکت عنایت کن. زندگى ما را، زندگى مورد پسند ولى‌عصر (ارواحنا فداه) قرار بده.


والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته‌



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/5/18 توسط زینب بانو

دعای قنوت


خیلی اشکش را نگه می داشت ، توی چشمش ، همسرش فقط یکبار گریه اش را دید ، وقتی امام رحلت کرد . دوستش می گفت : « ما که توی نماز قنوت میگیریم از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد اما صیاد تو قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست . بارها می شنیدم که می گفت ( اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای ) بلند هم می گفت از ته دل ... ».

 

مادر شهید میگفت : راهى مکه بودم. مسافر حج بودم. آمد گفت «عزیزجون، رفتى مکه، فقط کارت عبادت باشه، زیارت باشه. نرى خرید کنى.»

گفتم «من که نمى خوام برم تجارت. امّا نمى شه دست خالى برگردم. یک سوغاتى کوچیک براى هرکدوم ازبچه ها که دیگه این حرفا رو نداره.»

گفت «راضى نیستم حتابرام یه زیرپوش بیارى. من که پسربزرگتم نمى خوام. نباید ارز رو از کشور خارج کنى، برى اون جا خرجش کنى.

گفت «راضى نیستم حتابرام یه زیرپوش بیارى. من که پسربزرگتم نمى خوام. نباید ارز رو از کشور خارج کنى، برى اون جا خرجش کنى.

 

منبع : سرفرازان



نوشته شده در تاریخ جمعه 91/5/13 توسط زینب بانو

.

 

پوستر حجاب

 

منبع : وبلاگ حجاب برازنده بانوان

.



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/5/12 توسط زینب بانو

حجاب و رمضان

 

شاید هیچ محصولی در صنعت نساجی در کشور پیدا نشود که کارخانه‌های تولیدی کشور نتوانند حتی با کیفیت پایین تر از کیفت محصولات مشابه خارجی آن را تولید کنند و تنها یک محصول در بازار نساجی کشور وجود دارد که بعد از گذشت سال‌ها هنوز ایرانیان توان تولید حتی یک متر از آن را ندارند و به طور صد در صد نیازمند واردات این محصول برای تامین نیاز داخل هستند.

بنا به اسناد و آمار سازمان‌های متولی حداقل نیاز کشور به چادر مشکی 35 میلیون مترمربع در سال است که تمامی این نیاز از طریق واردات تامین می‌شود.

با وجود آنکه ایرانی‌ها مدتها است که چادر را به عنوان پوشش اصلی خود برگزیده‌اند اما هنوز نتوانسته‌اند در تولید چادر خودکفا بشوند. بنا بر اعلام مراجع رسمی سالانه در حدود 100 میلیون متر مربع چادر مشکی به ایران وارد می‌شود و ایران بزرگترین وارد کننده چادر مشکی در جهان است. ضمن آنکه آمارهای ستاد مبارزه با قاچاق کالا نشان می دهد که سالانه قریب به 39 میلیون متر مربع چادر مشکی به صورت قاچاق وارد بازارهای ایران می‌شود.

 توانایی ساخت پارچه چادر مشکی در کشور که از سال‌های 1387 و 88 مورد توجه مسئولان قرار گرفت تا به امروز به نتیجه نرسیده است، علی رضا حائری در این رابطه معتقد است: از سال 1385 تعرفه واردات چادر مشکی به کشور از 70 درصد به 16 درصد کاهش یافت و این اقدام دقیقا همزمان با افتتاح و راه‌اندازی چند خط تولید چادر مشکی در کشور بود.

دبیر انجمن نساجی کشور تاکید می‌کند: هم‌اکنون حتی توان تولید 10 درصد نیاز بازار را نداریم و به نوعی حجاب زنان نجیب ایرانی در دست تولید کنندگان خارجی قرار دارد.

سال جاری با نام سال حمایت از تولید ملی، کار و سرمایه ایرانی نیز در حال گذر است و کمتر از 6 ماه آن باقی مانده است و آنچه که در این سال به مانند سال‌های گذشته در حال تکرار است، واردات گسترده کالا از جمله پارچه چادر مشکی به کشور است، وارداتی که حجاب زنان ایرانی را به طور مستقیم در دست خود گرفته است و این گونه است که لاله افتخاری نماینده مجلس شورای اسلامی و عضو فراکسیون زنان مجلس با صراحت می‌گوید: چادر کره ای سر می‌کنم، چون مدل ایرانی آن در بازار وجود ندارد.(سایت تولید ایرانی)

 

منبع :گروه اینترنتی رهروان ولایت




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/5/12 توسط زینب بانو

 

یک بسیجی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقیها را در آورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقیها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقیها.چه می کرد؟ بار اول بلند شد و فریاد زد: "ماجد کیه ؟" یکی از عراقیها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: "منم"؛ تق !

ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد بسیجی فریاد زد: "یاسر کجایی؟" و یاسر هم به دستبوسی مالک دوزخ شتافت!

 


چند بار این کار را کرد تا اینکه به رگ غیرت یکی از عراقیها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید روی خاکریز و فریاد زد:" حسین اسم کیه؟" و نشانه رفت. چند لحظه ای صبر کرد اما خبری نشد! با دلخوری از خاکریز سُر خورد پایین. یک هو صدایی از بسیجی  بلند شد: "کی با حسین کار داشت!؟" جاسم با خوشحالی رفت بالای خاکریز و گفت: " من"؛ تق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!

 



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/5/11 توسط زینب بانو

 

در کتاب "شرح اسم” که با انجام آخرین اصلاحات در برخی غرفه‌های بیستمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن کریم ارایه شده است .

به بیان زندگی نامه مقام معظم رهبری در سال‌های قبل از انقلاب پرداخته است، مطلب مربوط به ازدواج ایشان به شرح زیر است:

مدتی از بازگشت به مشهد نمی گذشت. بانو خدیجه که در اندیشه ازدواج پسر دومش بود، دست به کار شد و دختری را که در خانواده ای سنتی و با علائق مذهبی پرورش یافته بود، به او پیشنهاد کرد. همو پا پیش گذاشت و مقدمات خواستگاری را فراهم نمود. همان راهی را که چهار پنج سال پیش برای سید محمد رفته بود، این بار برای سید علی پیمود.

حاج محمد اسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دین دار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبه تازه از قم برگشته ای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیت الله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را می شناسند و تایید می کنند و به او علاقه دارند.

هزینه ازدواج، آن بخشی که طبق توافق به عهده داماد بود، توسط آیت الله حاج سید جواد خامنه ای تامین شد که مبلغ قابل توجهی نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس که حتما قابل توجه بود. "آن ها مرفه بودند، می توانستند و کردند” اویل پاییز 1343 سید علی خامنه ای و خانم خجسته پیوند زناشویی بستند. خطبه عقد توسط آیت الله میلانی خوانده شد.

از این زمان، همدم، همسر و همراهی تازه، که هفده بهار بیش نداشت، پا به دنیای آقای خامنه ای گذاشت که در همه فرودهای سرد و سخت زندگی سیاسی و شاید تک فرازهای آن در آن روزگار، یاری غم خوار و دوستی مهربان بود. کارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را که در خانه پدرعروس در پایین خیابان برگزار می شد، تعیین کردند. آن شب آقای خامنه ای در آستانه ورودی ایستاده بود و از میهمانان استقبال می کرد. مراسم، آن طور که مرسوم خانواده های مذهبی و مقید آن زمان بود، برگزار شد.

پس ازعقد و پیش از هم خانه شدن، نوعروس خانواده خامنه ای باخبر شد که شوی 25 ساله اش پا در میدان مبارزه دارد. "شاید اولین روزها و … یا هفته های پیوند [مان]… بود، مسائل سیاسی من به وسیله خودم برای ایشان مطرح شد… شاید قبلا هم می دانستند که من توی این مسائل سیاسی هستم، لکن مرا به [چشم] طلبه ای … که مورد توجه و علاقه… بزرگان و اساتید… هستم… نگاه می کردند.”

 

منبع : باشگاه خبرنگاران



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/5/11 توسط زینب بانو

 

پیشنهاد رهبر معظم انقلاب برای مطالعه یک کتاب در روزهای رمضان

"خودتان را برخوردار از معارف کنید. البته راهش آشنائى با قرآن، انس با قرآن، انس با نهج‌البلاغه، انس با صحیفه‌ى سجادیه است. خیلى از این تردیدها و نگرانى‌ها و زنگارهائى که انسان در یک مواردى در دل دارد، با مطالعه‌ى اینها تبدیل می‌شود به شفافیت و روشنى؛ انسان می‌فهمد، راه را می‌شناسد، کار را می‌شناسد، هدف را می‌شناسد. مثلاً مطالعه‌ى کتاب «گفتارهاى معنوى» شهید مطهرى متناسب با همین ایام ماه رمضان است."


«گفتارهای معنوی» نام کتابی است از برخی سخنرانی‌های استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری. این کتاب اولین بار در سال 1365 و مشتمل بر سیزده سخنرانی توسط ناشر در هشت فصل و سپس در چاپ نوزدهم با افزودن دو سخنرانی دیگر به فصل عبادت‌ و دعا منتشر شد. کتاب گفتارهای معنوی پس از چند چاب از سوی ناشر به «آزادی معنوی» تغییر نام داد و تاکنون بیش از 52 بار تجدید چاپ شده است. این کتاب در 272 صفحه توسط انتشارات صدرا به چاپ رسیده است.

فصول کتاب

فصل اول ـ آزادی معنوی، شامل دو سخنرانی در سال 1348 شمسی که در حسینیه‌ی ارشاد تهران ایراد شده

فصل دوم ـ عبادت و دعا، شامل چهار سخنرانی در سال 1349 شمسی که در حسینیه‌ی ارشاد تهران ایراد شده

فصل سوم ـ توبه، شامل دو سخنرانی در سال 1349 شمسی که در حسینیه‌ی ارشاد تهران ایراد شده

فصل چهارم ـ هجرت و جهاد، شامل سه سخنرانی در سال 1350 شمسی که در مسجد نارمک تهران ایراد شده

فصل پنجم ـ بزرگی و بزرگواری روح، شامل یک سخنرانی که در سال 1349 شمسی که در حسینیه‌ی ارشاد تهران ایراد شده

فصل ششم ـ ایمان به غیب، شامل یک سخنرانی که در سال 1347 شمسی که در یک منزل شخصی ایراد شده

فصل هفتم ـ معیار انسانیت  چیست؟، شامل یک سخنرانی در یکی از دانشگاه‌های کشور که تاریخ آن نامعلوم است.

فصل هشتم ـ مکتب انسانیت، شامل یک سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران که تاریخ آن نامعلوم است.

محتوای کتاب

محور اصلی همه‌ی گفتارهای این کتاب مساله‌ی خودسازی، تزکیه‌ی نفس و در یک کلمه «انسان شدن» است. که به طور اختصار به محتوای هر فصل اشاره می‌شود.

 




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/5/11 توسط زینب بانو
چقدر ماچ میکنه منو ! آب شدم !

بازیگر سینما برای یک سکانس 10 بار تمرین می‌کند، اما آرمیتا لحظه شهادت پدر، وقت تمرین نداشت. خیلی زود باید پری می‌شد و پری می‌کشید و دلش پر می‌کشید برای خامنه‌ای. آرمیتا خودش دارد به همه ما چیز یاد می‌دهد، مقامش بالاتر از آن است، کسی به او چیز یاد دهد.

به گزارش صراط ، حسین قدیانی در وبلاگ قطعه 26 نوشت:
هر چقدر شیرین‌زبانی‌های آرمیتای کوچک قشنگ است، اما سکوت علیرضای کودک دل آدم را کباب می‌کند. دختربچه و پسربچه‌ای چه خوب پیامبر خون شهدای هسته‌ای شده‌اند؛ یکی برون می‌ریزد و دیگری در درون، مشغول عشق بازی است. کاری که روشنفکران ما از انجامش عاجزند، علیرضا و آرمیتا به راحتی آب خوردن انجام می‌دهند. هدایت دل مردم کاری ندارد، کافی است معصومیت یک بچه شهید را داشته باشی.‌ این روزها به جامعه خط می‌دهد آرمیتا و علیرضا بی‌نیاز به سخن، با چشمانشان معلمی می‌کنند. ‌این هر دو برای ملت، کلاس گذاشته‌اند.

جمهوری اسلامی پیشرفت کرده.‌اینک رهبر ما آن طفل 13 ساله نیست. مگر آرمیتا و علیرضا همه‌اش چند سال دارند؟! «سنت شهادت» همین است، حتی به «صنعت هسته‌ای» نیز روح می‌دهد. اصلا مهم نیست «فردو» کجاست. مهم‌ این است که آرمیتا به خامنه‌ای می‌گوید «حضرت آقا». اگر آرمیتا دارد فیلم بازی می‌کند، پس چرا به او اسکار نمی‌دهند؟! بازیگر سینما خودش را گریم می‌کند، اما آرمیتا دست به موهایش نمی‌زند. برای بازیگر سینما فیلمنامه می‌نویسند، اما آرمیتا از روی وصیتنامه پدرش، با دل مخاطب بازی می‌کند. به بازیگر سینما پول می‌دهند، اما آرمیتا بادام‌زمینی‌‌هایش را هم می‌دهد «آقا». بازیگر سینما سیاسی نیست، اما قهرمان قصه ما به شدت اهل سیاست است و در دو گانه بیت رهبری و کاخ سفید، زیلوی حسینیه امام خمینی را با دنیایی عوض نمی‌کند.


بازیگر سینما برای یک سکانس 10 بار تمرین می‌کند، اما آرمیتا لحظه شهادت پدر، وقت تمرین نداشت. خیلی زود باید پری می‌شد و پری می‌کشید و دلش پر می‌کشید برای خامنه‌ای. آرمیتا خودش دارد به همه ما چیز یاد می‌دهد، مقامش بالاتر از آن است، کسی به او چیز یاد دهد. من از پرزیدنت اوباما یک سؤال دارم. سربازانت‌ این همه در عراق و افغانستان به هلاکت رسیده‌اند، فیلمش هم قبول است، هالیوودش هم قبول است، آرمیتای کاخ سفید کجاست؟! و چرا هیچ دختربچه‌ای حاضر نمی‌شود برای هیلاری کلینتون فیلم بازی کند؟! مصر، مرسی دارد، اما رئیس‌جمهور نیل برای بچه‌های شهدای التحریر پدر نمی‌شود. کی بود که می‌گفت: فرزندان شهدا با نظام مشکل دارند؟ بخندید به او! حالا کارش رسیده به جایی که می‌گوید: آرمیتا دارد برای خامنه‌ای فیلم بازی می‌کند!

خداوند ‌اینگونه مقدر کرده است که جمهوری اسلامی هرگز بدون فرزند شهید خردسال نباشد. روزگاری که علیرضا و آرمیتا قد بکشند و به سن تحصیل برسند، باز هم سیمای جمهوری اسلامی قادر است مستند بسازد، از فرزندان شهدایی که یا شیرین زبانی می‌کنند یا با سکوت حرف می‌زنند. چقدر ماچ میکنه منو! آب شدم! فقط استخونم می‌مونه! نه دیر است و نه دور. روزی خواهد رسید که «بچه‌های شهدای ظهور» به خاطر دل نازنین امام زمان (عج) دست به موهای‌شان نزنند. هنوز خیلی مستند مانده که رسانه ملی باید بسازد. دوست دارم با دلت بازی کنم و دوباره بنویسم:«چقدر ماچ میکنه منو! آب شدم! فقط استخونم می‌مونه!»

در کوی لیلای ولایت، ما مجنون زخم زبانیم. بگذار برسد روزی که بگویند: آرمیتا دارد برای امام مهدی فیلم بازی می‌کند. رهبرم! حضرت آقا! سیدعلی! ما را شما آرام می‌کنی بابا، شما را مردی از سلاله زهرا. جمکران می‌روی، یاد ما هم باش خامنه‌ای! حیف و صد افسوس و آه که فرزند شهیدیم، اما سن و سال‌مان از آرمیتا و علیرضا گذشته است والا برای گریه، سری هست که دنبال سینه‌ای می‌گردد. میدونی چیه آقا! ما بچه شهدای دهه شصتیم. از بس که ماهی، ماچ نکرده آب می‌شویم. آرمیتا و علیرضا 30 سال پیش ما نیستند، همین امروز ما هستند. همین امروز، همین ساعت، همین دقیقه، همین ثانیه… نه! سن ما از بادام زمینی نگذشته است. چند تا بادام زمینی و یک جان ناقابل و… آقایی که شما باشی. یادش به خیر روزگار فتنه! باری نوشتم: «بابای ماست خامنه‌ای».

آری! ما با نظام، حتی با روسای قوا مشکل‌دار می‌شویم، اگر بابای ما «این عمار» بگوید.‌ این حرف من نیست، حرف آرمیتا و علیرضاست.







نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/5/9 توسط زینب بانو
   1   2      >
طراح قالب : { معبرسایبری فندرسک}