سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسیج دُرّة الصّدف
 
«زنِ بسیجى ، عاشقِ استقلال ملى، غرور ملى و با افتخارات ملى در تأمین منافع ملى ست

لحظاتی با دکتر سید علی قادری و زندگینامهی امام رحمت الله علیه

 

وقتی امام به دنیا آمدند، همشیره ای داشتند که 26 ماه دیگر باید شیر می خورد، لذا برای این بچه شیر کم داشتند و دنبال یک دایه می گشتند که به این بچه شیر بدهد. بالاخره متوجه شدند کربلائی میرزا که یکی از خدمتگزاران پدر امام بود، خانمی به نام خاور دارد و بچه کوچک آنها تازه فوت کرده است، لذا امام را به وی می دهند تا شیر دهد. ننه خاور هم سریع وضو می گیرد و سوره اخلاص می خواند و به او شیر می دهد.

این زن شگفت و افسانه ای بود؛ زن بسیار زیبا و خوش خلقی بوده، سوارکار توانمندی بوده که گاهی حتی افسانه هایی برایش تعریف می کنند؛ مثلاً اینکه روی اسب می ایستاد و تیراندازی می کرد و تیر هم به هدف می خورد، کریم و بخشنده بود. یک زن جالب و قابل اعتماد.

امام یک عمه هم داشت که با خانواده امام زندگی می کرد. شوهرعمه امام، در یکی از جنگ ها کشته شده بود و او هم آمده بود در خانه برادرش زندگی می کرد. زن مدیر و مدبری بود. بعد هم که پدر امام شهید شد، این زن پیگیر شهادت برادرش بود، تا اینکه قاتلین را قصاص کرد.

ازطرفی مادر ایشان هم زن بسیار لطیف و شاعرمسلکی بود؛ گاهی بهار که می شد بچه را بغل می کرد و می برد زیر باران و می گفت بچه باید باران را حس کند، با طبیعت آشنا شود و از آن لذت ببرد. و این شعر را می خواند: گفت پیغمبر به اصحاب کُبار تن مپوشانید از باد بهار.

امام 4 ماه و 20 روز داشتند که پدرشان شهید شد و از آن به بعد در کنار این سه زن بزرگ شد؛ یکی مادر، یکی عمه شان صاحبه خانم و یکی هم خاور خانم.

امام تربیت های اولیه اش را از این 3 زن گرفت و نگاه امام نسبت به زن، متأثر از این سه زن است؛ در فرهنگ قدیمی ایران، زن را ضعیفه می دیدند، ولی امام در کنار آنها احساس می کرد که زن اصلاً ضعیفه نیست؛ به مادرش نگاه می کرد که همه فن حریف بود، به عمه اش نگاه می کرد که زنی شجاع و شیرزن است، به ننه خاور نگاه می کرد می دید که چقدر لطیف، خوش اخلاق، کریم و توانمند است. لذا نگاه امام به طور فطری و غریزی به زن، غیرسنتی بود.

نکته بعدی اینکه ایشان وقتی که حدود 6 سال داشت، معلم سرخانه ای برایش گرفتند به نام افتخارالعلما. افتخار العلما یک مادر داشت که خیلی باسواد بود. افتخارالعلما از اصفهان مواجب می گرفت. وقتی او به سفر می رفت، مادرش به بچه ها درس می داد؛ آن هم درس های سختی مثل حساب و هندسه، نجوم و هیئت و بچه ها می دیدند عجب زن ملائی هست. این شخصیت هم در نگاه امام به زن مؤثر بود.

بعدها هم با خانمی ازدواج کردند که آن موقع تحصیل کرده و کلاس هشتم بودند، مدرسه می رفتند و فرانسه می خواندند.



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92/3/14 توسط زینب بانو
طراح قالب : { معبرسایبری فندرسک}