فرق است بین آن کسى که در میان هلهله و تحسین یاران و همراهان و به امید فتح و پیروزى وارد میدان میشود میجنگد و بعد شهید میشود و به خاک هلاک مىافتد - که البتّه اجر بسیار بالایى دارد - و بین آن جماعتى که در یک دنیاى تاریک و ظلمانى، در هنگامى که همهى سرجنبانان بزرگ دنیاى اسلام از همراهى با آنها سر باز میزنند بلکه آنها را بر این اقدام ملامت هم میکنند، امید یارى از هیچکس نیست، کسى مثل عبداللهبنعباس آنها را منع میکند، کسى مثل عبداللهبنجعفر آنها را منع میکند، یاران و مخلصان و علاقهمندان در کوفه از همراهى با او سر باز میزنند، تنهاى تنها، فقط با تعداد معدودى از یاران مخلص، و با خانواده - با همسر، با خواهر، با خواهرزادهها، با برادرزادهها، با جوانان، با فرزند شش ماهه - وارد میدان میشود. این یک حادثهى عجیبى است؛ یک منظرهى پرشکوهى است در تاریخ که در مقابل چشم بشریّت گذاشته شده است.
امام حسین علیهالسّلام خود را براى یک چنین روزى آماده میکرد.
برچسبها: فصل الخطاب