«زن بسیجى عاشق استقلال ملى، غرور ملى و با افتخارات ملى در تأمین منافع ملى (چون مرد بسیجى)اما فراتر از آن دارنده ایمان بسیجى، ایمان، امید، انگیزه و تکیه بر هدایت الهى و معتمد بر کمک الهى که همان قواره اصلى بسیج است. و این بسیار مهم است.»امام خامنه ای
×××××××××××××××××××××××
یک شب «آمنه» مسئول شب بود. ساعت از ده گذشته بود که به ستاد حمله شد. ابتدا از پشت در اصلی آمدند. خواهران نگهبان اسم شب را پرسیدند. بلد نبودند گفتند شما آشنا نیستید در را باز نمی کنیم. فردی که پشت در بود اصرار کرد اما نگهبان در را باز نکرد. گفت: من فرماندة سپاه هستم. بچه ها گفتند هرکس آن طرف دیوار است برای ما ناآشنا است حتی اگر فرمانده باشد. تهدید کرد در را می شکنم و وارد می شوم. بچه ها گفتند: جواب هر تهدیدی، تهدید است، شما مسلح هستید ما هم مسلح هستیم! آن فرد اعلام کرد از دیوارها بالا بروید و هر جنبنده ای را دیدید به گلوله ببندید.
آمنه هم افراد را در جای خودشان مستقر کرده بود، اعلام کرد: افراد مسلح! اسلحه ها آماده شلیک! خواهران مستقر در پایگاهها، هر جنبنده، خزنده، پرنده ... را دیدید بدون هیچ مکثی ماشه را بچکانید! ... هرکس از دیوار بالا آمد او را به رگبار ببندید!
بچه ها در یک زمان گلنگدن ها را کشیدند. صدای مسلح شدن سلاح خواهران در سکوت شب پیچید. حرکت جدی بود.
بعد از 20 دقیقه سکوت، از در پشتی کوچه را تحت نظر گرفتند، افراد رفته بودند. ما جرئت نکردیم قضیه را به سپاه اطلاع دهیم می ترسیدیم بهانه ای شود برای تعطیلی مجموعه.
اما بعد از یک هفته نامه ای از سپاه رسید و اعلام شد: خواهران آمادگی دفاع از خودشان را دارند. چنانچه نیازی دارید، اعلام کنید. در واقع در آن روز تشکیلات خواهران رسمی شد!
دین داری، شور جوانی، دوستی وطن آنها را بکار واداشته بود نه حبّ مقام و مسئولیت، پول و حقوق و نه حتی اجبار و ... .
×××××××××××××××××××××××
«هنگامى که جنگ شروع شد با خود گفتم از دست زن کم سوادى چون من چه کارى ساخته است و سرانجام پس از یک جنگ درونى تصمیم گرفتم دست به کار شوم.......