سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسیج دُرّة الصّدف
 
«زنِ بسیجى ، عاشقِ استقلال ملى، غرور ملى و با افتخارات ملى در تأمین منافع ملى ست

 

 

«نمی توانستم از پیش بابا بروم.

نمی توانستم از او دل بکنم.

چهارزانو نشسته، روی سینه اش خم شده بودم. سینه اش، گلویش، صورتش و پیشانی اش را می بوسیدم. به موهایش دست می کشیدم.

لطافت و نرمی موهایش را زیردستهایم حس می کردم. قشنگی تنها چشمش مبهوتم کرده بود. برق عجیبی داشت،انگار از شادی برق می زد.

رنگ پوست و حالتش اصلاً شبیه هیچ کدام از میت هاو شهدایی نبود که این چند روز دیده بودم. هیچ سردی در بدنش حس نمی کردم. پوست بدنش طراوت و قرمزی خودش را داشت.

انگار بابا خوابیده بود.

خیلی قشنگ تر از قبل شهادتش شده بود.

حتی چروکهای دور چشم و پیشانی اش هم ازبین رفته بود. نورانیت چهره اش آن قدر زیاد بود که وقتی کفن را باز کردم تا چند لحظه جرأت نکردم به صورتش دست بزنم. دوباره که صدای در زدن آمد،مجبور شدم کفن را ببندم.

برای آخرین بار چشمش را بوسیدم و حلالیت خواستم وخداحافظی کردم. دلم نمی خواست کفن را ببندم. خیلی سخت بود. بازکردنش سخت بود، ولی بستنش سخت تر. انگار با بستن این گره همه چیز تمام می شد.

آخرین دیدار، آخرین لمس کردن ها، آخرین بوییدن ها، به خدا گفتم: خدایا چه کارکنم؟

تو کمکم کن. چه طور از بابا دل بکنم؟... .»

1718da2 دانلود کتاب صوتی دا   سیده زهرا حسینی

با آغاز جنگ، زهرا حسینی که در آن هنگام دختری هفده ساله بود،‌ خود را در وسط ماجرا یافت. همین که اعلام کردند جسد شهدا در گورستان روی زمین مانده است، به یاری غسالان شتافت و با شهامت و مقاومت روحی کم‌نظیری در کار غسل و کفن و دفن شرکت کرد.

به کارکنان گورستان غذا رساند، مردم را برای این کار بسیج کرد، امدادگری آموخت و در هر کاری که پیش می‌آمد، از امدادگری، زخم‌بندی، حمل مجروحان، تعمیر و آماده‌سازی اسلحه، پخت و پز و توزیع امکانات فعالیت داشت.

تنها هدفش این بود که مفید باشد و به مردم خدمتی بکند. پدر و برادرش در جنگ خرمشهر شهید شدند و او با دست خود آنان را در گور نهاد. خواهر کوچک‌ترش را در کارها شرکت داد. در جریان دفاع از خرمشهر مجروح شد و ترکشی در نخاع او جای گرفت که پس از آن همیشه با اوست و ناگزیر از تحمل عوارض آن است.

با این حال، او از پای ننشست و پیوسته کوشید تا در خدمت جبهه و جنگ یا مردم جنگ‌زده باشد.


عکس سیده زهرا حسینی(راوی) و سیده اعظم حسینی (نویسنده)

گزارش حسینی از جنگ بی‌نظیر است، و به هیچ یک از کتاب‌های متعددی که ایرانیان و خارجیان درباره جنگ نوشته‌اند، شباهتی ندارد.

خواننده ممکن است با اعتقادات حسینی مخالف باشد و حتی او را دختری عامی بداند که طوطی‌وار چیزهایی را باور کرده است و تکرار می‌کند. ولی باید ابله یا مغرض باشد که درباره گزارش او از وقایع تردید کند.

این گزارش حقیقی و دست اول از سبعیت از یک طرف و مظلومیت و بی‌پناهی از طرف دیگر است. در آن، چنان صحنه‌هایی از ایثار و شور ایمان به چشم می‌خورد که قلب را می‌لرزاند.

از ویژگی‌های مهم کتاب دا، نثر و قلم متمایز نویسنده آن یعنی سیده اعظم حسینی است که جذابیتی مضاعف به خاطرات سیده زهرا حسینی بخشیده و باعث شده این کتاب از مجموعه خاطرات جنگی فاصله بگیرد و ارزش ادبی و هنری و غنای داستانی و دراماتیک پیدا کند.


از آنجایی که راوی داستان یک زن است، ما را با جزییاتی از فضا و مسائل جنگ آشنا می‌کند که دنیای مردانه و راویان مرد از بیان آن عاجزند، زیرا نه آنرا مشاهده کرده و نه احساس و درک می‌کنند؛ این امر به انحاء گوناگون در متن و لابلای کتاب دیده می‌‌شود.

مثلا حضور در مکان‌هایی که تنها زنان اجازه حضور دارند، مانند غسالخانه زنانه و تشریح دیده‌های خود؛ محدودیت‌ها و ترس‌هایی که برای زنان در طی حضور در خرمشهر وجود داشته مانند بودن در محله‌ای که حضور سربازان عراقی در آن احساس می‌شود و بیان احساس خود از این وضعیت.

نحوه برخورد مردها نسبت به حضور زنان در شهر. بیان اعتقادات شخصی‌اش در مورد حجاب و حفظ آن در تمامی لحظات جز در برخورد با جنازه متلاشی شده‌ای که مردها از روبرو شدن و دست زدن به آن اکراه دارند. و صحبت از فداکاری و مقاومت زنان و نقش آنان در دوران دفاع مقدس.


این نوع ویژگیها اثری کاملا زنانه و خارج از چارچوب گفتمان مردانه را خلق کرده که در آن راوی حرف‌های مهمی برای گفتن دارد. در واقع سوژه زنانه غایب از جنگ یا روایت شده به واسطه مردان اینک خود به میدان آمده و از جنگ سخن می‌گوید.

اما وقتی راوی، زن بودن خود را فراموش می‌کند و به انجام کارهای مردانه می‌پردازد، و یا گاهی از مردان نیز جلو می‌افتد، او را تنها به نقش یک انسان حاضر در جنگ که دیگر نمی‌توان زن یا مرد بودنش را تشخیص داد نزدیک می‌کند.

(مثل جمع‌آوری پیکرهای متلاشی شده مجروحان در سطح شهر، حضور در خط مقدم جبهه و یا رفتن به اتاق جنگ) و این امر ما را به این واقعیت رهنمون می‌سازد که راوی میان دو وضعیت قرار دارد؛ یک وضعیت به عنوان یک جنس مونث که از این زاویه دید به روایت می‌پردازد و تلاش می‌کند سهمی برابر با مردان را برای حضور در خرمشهر به دست آورد؛ مثل تلاش برای ماندن در شهر با وجود مخالفت مردان.

و گاه به عنوان کسی که تابع گفتمان مردسالارانه است حرکت می‌کند و کاری را مهم می‌داند که مردها از عهده انجام آن بر می‌آیند مثل حضور در خط مقدم و اسلحه به دست گرفتن. 

تصویری که راوی از خود ارائه می‌دهد موجودی آسمانی، غیر قابل تصور و دست نیافتنی که مخاطب را از خود براند نیست، بلکه خصوصیات مشترکی با مخاطبانش دارد.

راوی فردی خویشتندار، بامسئولیت و شجاع است که در مواردی هم به راحتی گریه می‌‌کند، می‌ترسد، عصبانی می‌شود، از وحشت فرار می‌کند، در مقابل بعضی از مسائل بی‌تاب می‌شود و حتی اعصاب تحریک شده‌اش او را مجبور می‌کند کار در غسالخانه را ترک کند.

از این رو راوی به شخصیت ما بسیار نزدیک است و از خود، پدر، مادر، برادر و خواهرانش موجودی خارق‌العاده نساخته، بلکه مانند بسیاری از آدم‌ها از خانواده‌ای معمولی است.

 




برچسب‌ها: صالحه بانو
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92/6/12 توسط زینب بانو
طراح قالب : { معبرسایبری فندرسک}