«میخانه طوس» آسمان دلگیر بود اینجا، زمینش خسته بود قرنها بال کبوتر، پای آهو بسته بود سرزمین عشق بود اما سلیمانی نداشت ملک عاشقها هزاران سال سلطانی نداشت باده نوشان شهرشان یک عمر بیمیخانه بود دست پیمان بستهی این قوم بیپیمانه بود تا سحرگاهی ورق برگشت و خوش شد سرنوشت آمد و خاک خراسان تکهای شد از بهشت کعبه و حج فقیران بود، میدانی چه کرد؟ آمد و ذیقعده در تقویم ما ذیحجه کرد سرزمین تشنهی ما بعد از آن میخانه داشت ساقی خوش ذوق در میخانه، سقاخانه داشت بعد از آن دستان ما در دست گوهرشاد بود مثل عیسی قبلهی ما پنجره فولاد بود تا که او را دیده، بند از پای آهو وا شده از همان روز است چشمان آهوان زیبا شده از همان روز است این دلها کبوتر می شدند از تماس چوبپرها صاحب پر میشوند چشم واکن کور مادرزاد! گنبد را ببین نور صحن عالم آل محمد (ص) را ببین چشم وا کن پارهای از پیکر پیغمبر است یا علی گویان بیا! همنام جدش حیدر است گوش کن اینجا دل هر سنگ میگوید رضا سینه نقاره با آهنگ می گوید رضا نور میگوید رضا انگور میگوید رضا مشهد از نزدیک قم از دور میگوید رضا مُهر میگوید رضا سجاده میگوید رضا خضر اینجا بر درت افتاده می گوید رضا السلام ای شمس! محتاج نگاهی ماندهایم در شب تاریک و مرداب سیاهی ماندهایم یک نظر کن تا که از دیوار ظلمت رد شویم شاهد «نورٌ عَلی نورِ» تو در مشهد شویم «قاسم صرافان»